قاصدک...

سکوت بارانی

سکوت باران پر از فریاد است واین فریادرافقط بعضی ازمردم می شنوند

قاصدک...

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا ؟ وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما،‌ اما

گرد بام و در من

بی ثمر می‌گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری ، نه ز دیّار و دیاری،  باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک!

در دل من همه کورند و کرند

 

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ

که فریبی تو ، فریب.

 

قاصدک! هان ، ولی ... آخر ... ای وای

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی

راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی -طمع شعله نمی بندم- خردک شرری هست هنوز ؟

 

قاصدک!

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند .



نظرات شما عزیزان:

هردمبيل
ساعت18:46---16 مرداد 1392
در ميكده دوش زاهدي ديدم مست
تسبيح به گردن و صراحي در دست
گفتم ز چه در ميكده جا كردي؟گفت:
از ميكده هم به سوي حق راهي هست
(شيخ بهايي)
اگر فرصت كرديد يه سري به هردمبيل بزنيد. يا علي


ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ کامنت گذاری آنلاین در وبلاگ ها با بلاگــ لیچ


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت 3:18 توسط دالیا |